بلخ در تاریخ و ادب فارسی
نویسنده:
ابوطالب میرعابدینی
امتیاز دهید
در شمال شهر نشابور، شهر سپیده دمان ریبا، کوهی است که غاری شناخته دارد، غاری که سالها مرد عارفی از دیار خویش بلخ، بار سفر بست و طی منازل کرد تا لقمه حلال بجوید، و در آن غار تنها زیسته بود و لذا به غار ادهم معروف است. ابراهیم ادهم پادشاه بلخ، یک شب بر تخت خفته بود، نیمه شب سقف خانه بجنبید چنانکه کسی بر بام بود. گفت: کیست؟ گفت: آشنایم، شتر گم کرده ام. گفت ای نادان شتر بر بام من جویی؟ شتر بر بام چگونه باشد؟ گفت: ای عاقل تو خدای را بر تخت زرین و در جامه اطلس میجویی، شتر بر بام جستن از آن عجب تر است!؟ از این سخن هیبتی در دل وی پدید آمد و آتشی در دل وی پیدا گشت، سر به بیابان گذاشت و بر گناهان می گریست. می رفت تا به نشابور رسید، گوشه خالی می جست تا به طاعت مشغول شود...
بیشتر
آپلود شده توسط:
hhnazyrr
1393/05/06
دیدگاههای کتاب الکترونیکی بلخ در تاریخ و ادب فارسی